عوامل سیاسی برای تحقق اهداف نهان خود، با ابزارهایی چون اختلاف افکنی و دامن زدن به اختلافات، اقدام به ناکام گذاشتن تلاش ها برای ایجاد همگرایی و وحدت می کند. عامل سیاسی برای رسیدن به منافع خود، از اختلافات اعتقادی برای ایجاد نزاع ها و درگیری ها استفاده می کند. سیاست برای پیشبرد عملی کردن این نقشه، از بعضی دیدگاه ها و افکار حمایت و آن ها را بر مردم تحمیل و در مقابل دیدگاه های مخالف را سرکوب می کند.
سید ابراهیم الزاکی
مترجم: پریسا فیضی
مترجم: پریسا فیضی
نقش سیاست در تشدید طائفه گرایی
مولف در مورد بحران طائفه گرایی در جوامع ما به صورت شفاف، مستقیم و با جسارت سخن می گوید. می توان دیدگاه نویسنده در این خصوص را به این صورت خلاصه کرد: میراث و تاریخ ما مملو از دشمنی و کینه میان پیروان طایفه ها، مذاهب، کیش ها و آیین های مختلف است که این مسأله به صورت مخفی زمینه را برای اختلافات و درگیری ها آماده می سازد. نکته اما اینجاست که این میراث اختلافی خفته تنها با تاثیرپذیری از تصمیمات سیاسی از خواب طولانی خود بیدار می شود.
عوامل سیاسی از سویی نقشی تأثیرگذار و تعیین کننده در ایجاد تنش ها و اختلافات مذهبی و تشدید آن ها تا مرحله فتنه دارند اما از سوی دیگر، اگر این قدرت ها و طرف های سیاسی درگیر و مخالف به این نتیجه برسند که که این فتنه ها به نفعشان نیست، سعی در خاموشی آتش فتنه می کنند. در این زمینه شروع به یافتن راه حل مناسب با هدف برون رفت از فتنه، می کنند تا تنش های مذهبی باعث نشود اوضاع به سمتی حرکت کند که از کنترل آن ها خارج است.
لذا اگر ماهیت روابط میان پیروان مذاهب مختلف، صبغه ای توافقی و طبیعی داشته باشد، همگرایی در نظرات سیاسی، برنامه های اجتماعی و منافع یکسان می تواند گروه ها و ائتلاف ها را – صرف نظر از رویکردهای مذهبی و اختلافات اعتقادی – با یک دیگر متحد سازد. اگر دقت کنیم می بینیم که حتی در محافل داخلی یک مذهب نیز، اختلافات در رویکرد های سیاسی، مکاتب فکری و تفاوت منافع شایع است.
سوء استفاده سیاسیون از دین
مشکل اما از اینجا نشأت می گیرد که اشخاصی برای تامین اهداف و منافع سیاسی خود و به بهانه دروغین دفاع از عقیده و مذهب، از دین سوء استفاده می کنند و آتش درگیری های طائفه ای را شعله ور و بر هیزم آن می افزایند. از این رو مسأله خشونت مذهبی، بیش از آنکه خاستگاهی مردمی با پیشنیه ای دینی و مذهبی داشته باشد، برخاسته از مواضع و تصمیمات سیاسی است.
مولف در مقدمه کتاب خود به این امر اشاره دارد که مشکل طائفه ای در جوامع امت اسلامی توسط دو عامل اساسی ساخته و پرداخته می شود که نخستین عامل، سیاسی و دومین، دینی است. عامل نخست، به کارگیری سیاست تبعیض مذهبی میان شهروندان و دامن زدن به درگیری های مذهبی است که با توجه به اهداف سیاسی رخ می دهد. عامل دوم، نوع گفتمان دینی است که در حال حاضر در قالب گروه بندی ها و جبهه گیری های مذهبی با تمرکز بر مسائل اختلافی، اختلافات تاریخی، برانگیختن احساسات مذهبی و تحریک مردم علیه یکدیگر مطرح و باز خوانی می شود.
این دو عامل به شدت نگرانی مولف را بر می انگیزد. امروزه با هدف دامن زدن به درگیری های مذهبی در چندین نقطه از سرزمین اسلامی این دو ابزار به کار گرفته می شوند. سوالی که وی مطرح می کند این است: آیا آنچه که در عراق رخ داده و می دهد برای عبرت گرفتن و پند آموزی کافی نیست؟
با وجود این که نام این کتاب طائفه گرایی از منظر سیاست و دین است، اما اندیشه های مطرح پیرامون این معضل، محدود به محور یا فصل معین و مشخصی نمی شود و در تمامی صفحات و فصل های کتاب پراکنده شده است. با این وجود، خواننده به خوبی میبیند که با چه دقتی این مشکل و بیماری، خلل ها و کاستی های وضعیت امروز امت اسلامی و عمق بحران کنونی توصیف می شوند.
دلایل عدم وجود همزیستی
مولف یادآور می شود که جوامع پیشرفته علی رغم تنوع قومیتی، نژادی، دینی، مذهبی، فرهنگی و تاریخی از مشکلاتی شبیه به آنچه ما دچار هستیم، رنج نمی برند. به اعتقاد او اینکه جامعه ای نتواند همزیستی و زندگی متمدنانه همراه با پیشرفت و توسعه را به وجود آورد، دو دلیل عمده دارد.
اول نبود نظام حکومتی عادل و فاقد فساد که میان تمامی مردم حقوقی مساوی برقرار کند و در این زمینه، نژاد، دین و مذهب آنان را در نظر نگیرد.
دوم وجود فرهنگ دشمنی و جبهه گیری علیه دیگری، در محافل درونی مذاهب. این مسأله باعث می شود فرهنگ صلح و آرامش کم رنگ و فضای تنش، تعصب و دشمنی در میان مذاهب و جریان های فکری شدت گیرد.
مولف به این نتیجه رسیده است که عوامل استبداد سیاسی و دینی از جمله مهمترین مشکلاتی است که جهان اسلام با آنها دست و پنجه نرم می کند. این دو عامل مسلمانان را از همگرایی دور می سازد و تلاش ها برای وحدت و همگرایی را با ناکامی مواجه می سازد.
عوامل سیاسی برای تحقق اهداف نهان خود، با ابزارهایی چون اختلاف افکنی و دامن زدن به اختلافات، اقدام به ناکام گذاشتن تلاش ها برای ایجاد همگرایی و وحدت می کند. عامل سیاسی برای رسیدن به منافع خود، از اختلافات اعتقادی برای ایجاد نزاع ها و درگیری ها استفاده می کند. سیاست برای پیشبرد عملی کردن این نقشه، از بعضی دیدگاه ها و افکار حمایت و آن ها را بر مردم تحمیل و در مقابل دیدگاه های مخالف را سرکوب می کند.
گزینه استفاده از علما و فقها به عنوان ویترین و سرپوشی برای مشروعیت بخشی به حکمرانی نیز محتمل است و سیاسیون از این افراد برای ایجاد اختلافات دینی استفاده کرده، مردم را با این مسائل مشغول و توجه آنان را از واقعیت سیاسی، دور می کنند.
عوامل و رویکردهای مذهبی دارای گرایش های رادیکالی، همواره به عنوان مانعی در برابر همبستگی، همکاری و همگرایی میان مذاهب مختلف امت اسلامی به شمار آمده است. این عوامل با تحمیل نظرات خود و مبارزه با دیدگاه طرف دیگر از طریق تروریسم فکری یا بی اعتبار کردن افراد و گروه ها در جامعه و یا به کارگیری قدرت و زور، بر سر مسیر وحدت و فعالیت های گروهی مشترک میان مذاهب، سنگ اندازی می کند. این جریانات، همواره از حربه هایی چون تمرکز بر نقاط اختلاف و بزرگ جلوه دادن آن ها، ایجاد تنش و جبهه گیری های جمعی میان مذاهب و علیه تمامی افراد غیر همسو با آنان، استفاده می کنند.
علما ابزار دست سیاسیون نشوند!
علمای دین و فقهای مذاهب دینی نباید وسیله ای برای تحقق اهداف سیاسی دیگران باشند بلکه باید با اجتناب از این مسأله، تلاش کنند تا فرهنگ جبهه گیری های مذهبی پایان یافته و فرهنگ صلح، وحدت و همگرایی جایگزین آن شود. بر آن هاست که شرایط را به سمت ارتباط و همکاری میان آحاد مردم در امت اسلامی سوق دهند، چرا که در غیر این صورت، چیزی جز ابزاری پست در دستان سیاستمداران و اهداف، طرح ها و عوامل سیاسی آن ها نخواهند بود.
در شرایطی که بحران مذهبی و بیماری های اجتماعی ناشی از آن تنها در فضایی مملو از استبداد سیاسی و تروریسم فکری رشد و نمو می یابد، به این نتیجه می رسیم که فضای آزاد همراه با سطح بالای مشارکت سیاسی مردمی به همراه نهادینه سازی مفاهیم شهروندی، تعدد گرایی و احترام به نظر دیگری، ضامن نابودی طایفه گرایی و تمام آثار سوء و آزار دهنده آن خواهد بود. این ارزشهای والا و بزرگ است که زمینه را برای همبستگی و وحدت میان مذاهب مختلف امت اسلامی فراهم و ضامن تداوم آن خواهد بود.
راههای جلوگیری از رشد طائفه گرایی
در ادامه دیدگاه مولف را در خصوص شیوه ها و روش های جلوگیری از رشد روز افزون طایفه گرایی و نابودی آن را خلاصه خواهیم کرد.
مظاهر و نشانه های معضل طایفه گرایی که در جوامع ما کاملا بارز و مشهود است را می توان در موارد ذیل خلاصه کرد:
رشد گفتمان رادیکالی مذهبی به وسیله فتواهای تکفیری، خائن دانستن دیگران، گسترش نداهای خشونت گرایانه، رد و بدل کردن اتهامات و ایجاد دشمنی میان پیروان یک دین، نقض حقوق مادی و معنوی، افزایش حوادث خشونت آمیز و دشمنی ها، گسترش دامنه درگیری ها، جنگ، تروریسم و خشونت های داخلی و خارجی.
همچنین مواردی چون تبعیض قائل شدن میان شهروندان بر اساس تفاوت های نژادی و مذهبی و به حاشیه راندن و کنار زدن آن ها بر اساس دیگر وابستگی ها را نیز نباید فراموش کرد.
در کنار تمامی این مسائل، می بینیم که چگونه سایتهای بیشمار اینترنتی نقش تحریک مذهبی و طایفه ای و بسیج مسلمانان علیه یکدیگر را به خوبی بازی می کنند. شبکه های ماهواره ای مذهبی نیز با پخش برنامه هایی عامل تفرقه، اختلاف و نزاع های دینی شده و نقشی منفی در گسترش فرهنگ بسیج مذهبی ایفا می کنند.
اکنون این سوال مطرح است که تا چه حدی این بیماری ها در روح و پیکره این امت رخنه کرده است؟ و آیا امید می رود که امت اسلامی از این بیماری جانکاه رهایی یابد؟
ریشه های بیماری طایفه گرایی
در این کتاب چندین مرتبه به این امر اشاره شده است که پایه و اساس مشکل طایفه گرایی و ریشه های آن در میراث، فرهنگ و شیوه های ارتباطی میان مذاهب نهفته است که ما آن ها را از گذشته به ارث برده ایم. تاریخ و میراث اسلامی ما، مملو از برگ های سوخته و زخم های خونینی است که در نتیجه رقابت ها، مرافعه ها، مناظرات و مجادلات کلامی و اعتقادی مختلف به بار نشسته است و اذهان مسلمانان را در طول چندین قرن به خود مشغول کرده و باعث شده است فرهنگی از جبهه گیری های متقابل ایجاد شود.
افزون بر آن، حامیان تفکرات و گرایش های متعصبانه با اقداماتی چون ایجاد جبهه گیری های مذهبی و برانگیختن کینه ها، عقده ها و اختلافات اعتقادی و فقهی، فرصت مناسبی برای ایجاد دو دستگی و بر هم زدن وحدت اسلامی به دست آورده اند و برای رسیدن به این هدف از تمامی اختلافات مذهبی موجود در سنن و میراث دینی، بهره جسته اند.
همانطور که مولف اشاره دارد، اهمیت بازنگری در میراث دینی و اصلاح فرهنگ کنونی مسلمانان از عناصر آلوده ساز به جا مانده از دوره های عقب ماندگی و درگیری های مذهبی آشکار شده است. هم اکنون اما سوالات ذیل برای ما که در حال بررسی این مشکلات هستیم، مطرح است:
آیا هم اکنون ما قربانی و اسیر در بند این میراث دینی هستیم؟ چگونه می توان در این میراث بازنگری کرد؟ از کجا آغاز کنیم و چه کسی مسؤول این بازنگری است؟ آیا عملا این در این دوران امکان بازنگری در این میراث وجود دارد؟ آیا این بازنگری ما را درگیر مشکلات و سختی های بزرگ تر نخواهد کرد؟